یه سلام بارونی به همه اهالی هوای بارونی ...
یکسال گذشت و خوب گذشت ... امیدوارم سالهای دیگه هم به این خوبی بیادو بره ...
امروز یه روز خاص ... یه روز خیلی خیلی خاص ... امروز این دردونه باران یه ساله شده و یکسال که داره تموم غمو شادی منو پریسا رو به دوش می کشه ... امروز تولد هوای بارونیه ... امروز این مهربون بارونی یه ساله میشه ... توی این یه سال یه دنیا اتفاقات خوب و بد واسمون افتاد ... که همشو خوب می بینیم ... بدی توی این هوای بارونی معنا نداره ... توی این یکسال یه دنیا دوست مهربونو بارونی پیدا کردیم ... که همشون واسمون عزیزن ... توی این مدت هیچ وقت هوای بارونیو فراموش نکردن ... امروز می خواستم یه دست نوشته هامو بذارم که بروبچ یک و هفتی گفتن که اشک دوستامو در نیارم و قرار شد که یه داستان از یک و هفتیا رو بذارم ... اول کیک یا اول می خواید یک و هفتیارو بشناسید ؟ اول بهتون کیک می دم تا جون بگیریدو با ما آشنا بشید ...
هدیه تولد من به هوای بارونی این نوشته ی قشنگ دکتر شریعتیه ...

این شما و اینم جشن تولد هوای بارونی ...

دست دست ... دستا شله ... 


خب کادو یادتون نره حالا که کیک خوردیدا ...........
و اما یک وهفتیای گل 
بعضیاتون ما یک و هفتیارو می شناسید ولی بعضیای دیگه نه
ما ۸ تا دختر گلیم توی یه اتاق به شماره ۱۷ طبقه سوم یه ساختمان به اسم ریحانه که آخر یکی از این دانشگاهای شهر بزرگ تهرون
یه ننه داریم یه مامان و ۶ تا بچه با اجازه من مامان بچه هام ...
بذارید دیشبو بگم که توی دانشگاهمون جشن ازدواج دانشجویی بود آخ که چه خوش گذشت
عروس دومادای گل گلاب که بعد از اقامه نماز جماعت وارد اون فضای اوشجل موشجل شدن
... عروس خانوما هر کدوم مثل یه فرشته با شازده پسرای قند عسل دست تو دست هم میومدن 
... اولش که به قول یک و هفتیا همشون مثل سیخ نشسته بودن اما ای بابا اینا نمی گفتن یه مشت ادم مجرد اینجا نشسته گناه دارن تنهاان همشون
دیدیم به به یکی باید بیاد اینارو از هم جداشون کنه
... بعضی از این دامادای قند عسل زیادی شیرین بازی در میاوردن ( البته حقم داشتن منم جای اونا بودم که خدا یه فرشته نصیبم می کرد خرذوق می شدم ) موقع پخش آهنگ شروع کردن به رقصیدن
آخ که چقدر از دست این شیطنتاشون خندیدیم

... هر کی خوابگاهی باشه می دونه که ساعت بسته شدن خوابگاها ۱۱ شب البته واسه ما اینطوریه ... دیشب تا ساعت ۱۲:۴۰ بیرون بودیم که اونم به زور نگهبان رفتیم توی خوابگاه و البته قابل ذکر که آخرین کسایی بودیم که توی محوطه باقی مونده بودیم
و با دل خوش واسه خودمون آهنگ گذاشته بودیم ( فکر بد نکنیدا ما اصلا کار دیگه ای نمیکردیم ... نه ورزش شبانگاهی با آهنگ می کردیم
... نه دنبال عروس دامادای خوشبخت بودیم که ببینیم کجا قراره برن
... نه شیطنت
... هیچی ... ما انقدر مظلومو ارومیم ... هیچ کسیم این یک و هفتیارو نمی شناسه ... اصلا ما گمنامیو از بس ارومیم ...
)
خب بگذریم ... ما نشسته بودیم اصلا هم کاری به کار کسی نداشتیم یهو یه داماد میومد می رفت پشت یکی از این ساختمونا و ناپدید می شد
... عروسا هم که قبلش وسط راه ناپدید شده بودن
... ما فقط می خواستیم کمک کنیم ببینیم چاله ای چاهی چیزی نباشه که اینا میرن دیگه بر نمی گردن ... از این همه داماد هیچ کسی بر نمی گشت ... 

بالاخره این آقای نگهبان اومدو گفت خانوما توی خوابگاها ... 
ما هم رفتیم ... یکی از دوستامو دیدم که اونم عروس بود گفتم شوهر گرام شما نیومده بودن؟
گفت چرا دامادا توی یه خوابگاه دیگن ... الهی بگردم از بس شیطنت کردن توی مجلس از هم جداشون کردن این فنج ها ی عاشقو ... 
چندتا از این زوجای محترم واسه مسابقه و گرفتن هدیه قدم رو تخم چشم مجری گذاشتن ... یکیشون اصفهانی بود ... وقتی شروع کرد به حرف زدن من انقدر ذوووووووووووووووووق کردم که نگو ....
چیه ؟ واسه لهجه قشنگمون دلم تنگ شده بود ... در ضمن همه جا گفتمو می گم توی ایران بگردی پسر بهتر از پسرای اصفهانی پیدا نمی کنی (البته شماها همتون آقایید ) 
یکی دیگشون خیلی با شخصیت و به قول مجری خوش تیپ بود که واسه اونم ذوق کردم چون حسابدار بود کلا حسابدارا خیلی به تیپشون اهمیت میدن ... اینم از همونا بود ... دقیقا مثل من ...
یکی از این شاخ نباتا پاش شکسته بود و عصا به زیر بغل اومد توی مجلس و تا آخرم همش رمانتیک بازی در میاورد که طی خبرگذاری هایی که شد فهمیدیم که اصفهانی بوده ...
دخترای گل بلاگفا ببینید اگه با پسر اصفهانی ازدواج کنی واقعا خوشبخت میشی ... از بس که آقا هستن اینا ... 
خلاصه دیشب صدای هیچ کدوم از یک و هفتیا در نمیومد که از بس جیغ زده بودیم توی این عروسی ...
راستی بچه ها شامشو
... اصلا هم خوشمزه تر از شما سلف نبود
که اصلا هم گوشت نداشت همش سویا بود اصلا کمر بند بود
... کباب سلف ؟ به
.... قابل مقایسه نیست با کباب دیشب ... 
بالاخره از همه اینا که بگذریم صبح صدای ما یک و هفتیا در نمی یومد ...
راستی این فنجای عاشق بودن دیشب جداشون کرده بودن یکی یکی پر میزدن صبح میرفتن پیش هم 
یه موقع غصه نخوریا بیا به خودم بگو خودم واست پا پیش می ذارم ... خدا قسمت همتون کنه ... این تیکه مال مجردای مجلس بود ... متاهلا لطفا دل نسوزونید که از این به بعد دارید در راه خدا جهاد می کنید ...
مجردا بیشتر جهاد می کنن از بس باید تهنایی بکشن ... هیچم شما برتر نیستید 
حیف بود نگم دیشبو البته شندین کی بود مانند دیدن .... چقدر دیشب خوش گذشت ... شیطنتامون باحالتر بود ...
خب دیگه بسه ... با یه تیر دوتا نشون زدید البته اگه زده باشید هم جشن عروسی اومدید هم تولد هوای بارونی ...
هوای بارونی عاشقتم دوست دارم ... خیلی عزیزی ...
هیچ وقت تنهات نمیذارم ... 
بچه ها سرتونو درد اوردم ببخشید ولی نتونستم از این یکی شیطنت یک و هفتیا بگذرم ...
راستی یه عکس از این عروس دامادا ببینید بد نیست ... 

قربونه مرام همتون
دلتون شاد و تنتون سالم
یا علی مدد